این موضوع که رابطه عاطفی باعث رشد ما میشه که شکی در اون نیست و اینکه همون قدر هم میتونه باعث در جا زدن ما بشه هم معلومه. نگه داشتن و رسیدگی به رابطه عشق و حوصله میخواد.و هر چی رابطه عمیق تر این حوصله و رسیدگی هم عمیق تر. چند روز گرفتار یه حسی هستم تو زندگیم که یه سر اون میرسه به دختری که الان از اون دورم میبینم چقدر دوسش دارم یا فکر میکنم چقدر دوسش دارم.
خیلی بهش فکر میکنم و حدس میزنم برای اینه که فکر میکنم دوسش دارم.همیشه تو عمق رفتن با آدمها بهم حس خفگی میده و سریع باید بیام روی آب.اینکا یه آدمی تو زندگیت باشه که همیشه قسمتی از توجه و زمان و عشق خودت رو به اون بدی تا با هم رشد کنید برام هم لذت بخش بوده هم ترسناک،بیشتر ترسناک.
از اینکه نیست غمگینم و از اینکه هست نگران
نگران اینکه چقدر میتونم ادامه بدم و اینکه میتونم نیازهای اون و خودم رو بر آورده کنم .اینکه درک های متفاوتی از موضوع های مثل عمق،تعهد،امنیت،عشق،حسادت، خشم،ناراحتی،لذت و زندگی داشته باشیم.
اینها با شناخت انجام میشه ولی تا وقتی تو سطح رابطه هستی و نرفتی تو عمق همه اینها متفاوته.و اینکه یکی دستتو بگیره بگه بیا بریم پایین تر اون وقت تو چی کار میکنی؟